میخواهم بگویم ...
فقر همه جا سر میکشد ...
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز
پول نیست ... طلا و غذا نیست ...
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک
کتابفروشی می نشیند ...
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه
های برگشتی را خرد میکند ...
فقر ، کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری
نوشته اند ...
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان
انداخته میشود ...
فقر ، همه جا سر میکشد ...
فقر ، شب را "بی غذا" سر کردن نیست ...
فقر ، روز را "بی اندیشه" سر کردن است ...
دکتر شریعتی
سلام
جالب بود مرسی
م.م
سلام به عابد سلام برسون. بالاخره خودت رو معرفی نکری، جهرم خوش بگذره
سلام
بابا چه خوشی همش درس
بزرگیتو میرسونه
بابا من م.م هستم
سلام
شماختمت آقای م م
وبلاگ جالبی داری.خوشحال میشم بهم سر بزنی.داشتم در مورد یه مطلب سرچ می کردم که به وبلاگ شما برخوردم.مطلبی در مورد زبان آموزی بود.من همیشه با نوشته های شریعتی زندگی می کنم.
ali bood zor mamnun