رنگارنگ

همتم بدرقه راه کن ای طائر قدس که دراز است ره مقصد و من نو سفرم

رنگارنگ

همتم بدرقه راه کن ای طائر قدس که دراز است ره مقصد و من نو سفرم

به نام خداوند سوختگان

چه تخفیفی خورده است قیمت دانش آموز بلوچ

حدود ساعت 6 صبح روز چهارشنبه 90/8/4 یکی از اتاق های خوابگاه دبیرستان دانشگاه چابهار دچار حریق شد و جان 3 دانش آموز را گرفت. دانش آموز اول که در دم فوت کرد، اما دانش آموز دوم بعد از آنکه از اتاق بیرون آورده شد و برای رسیدن آمبولانس سماق می مکید و چشم امید به کمک متولیان سلامت جامعه اسلامی را داشت نومیدانه چشم از جهان فرو بست (جالب این که بعضی از مسئولین امر مدعی هستند که آمبولانس در 4 دقیقه اول به محل حادثه رسیده است! وای به حال جامعه ای که در آن به دلیل مصلحت اندیشی قبح دروغ از بین برود). وی حق داشت که انتظارکمک داشته باشد، چرا که در کتاب­ها خوانده بود که در جامعه اسلامی تمامی مناصب و سمت ها بر اساس شایستگی و تخصص افراد خواهد بود و در این چنین جامعه ای منافع جمعی بر منافع فردی ارجحیت دارد، وی این مطالب را با جان و دل باور داشت، بنابراین از مسئولان نظان اسلامی چشم یاری داشت، اما نمی دانست که این مطالب فقط برای امتحان پایان ترم و یا پایان سال است و جای این مطالب در کتاب های درسی است و در جامعه به سختی می توان برای آن مصداق پیدا کرد. کاش می دانست که اگر زودتر به دیار باقی شتافته بود آمبولانس هم زودتر می رسید، کاش می دانست اینجا ارزش مرده از زنده بیشتر است و نیروهای امدادی هم وقتی می رسند که مجروح جان باخته باشد، بالاخره آمبولانس بعد از جان سپردن وی رسید تا کادر درمانی به زحمت نیفتد به همین دلیل به گفته شاهدان عینی هیچ گونه امکاناتی به همراه نداشت.

 عده ای از دانش آموزان که نظاره گر برق امید به زندگی در چشمان منتظر 3 نفر از دوستان گرفتار خود در اتاق بوند که نمی خواستند تسلیم شعله های آتش شوند، دست به دامان نیروهای آتش نشانی شدند، اما نه تنها کسی برای کمک رسانی داوطلب نشد بلکه دانش آموزان توسط آتش نشانی متهم به دروغ گویی شدند و آنان نیز از وظیفه شناسی مسئولان بی بهره نماندند.

اگر چه این سه نفر دانش آموز باقی مانده توانستند خود را از چنگال شعله­ها آتش برهانند اما یکی از آن ها دچار سوختگی بالای 90 درصد (ایشان هم نفر سومی بودند که در بیمارستانی در تهران جان باختند) و نفر دوم دچار سوختگی 70 درصد و نفر سوم هم دچار سوختگی 30 درصد شد.

اما...........

کاش.........

کاش دانش آموزان عزیزی که این رخداد را تجربه می کردند می دانستند تاوان بلوچ بودن خود را می دهند، اگر چه خودشان نقشی در قومیت خود نداشتند و بلوچ زاده شده بودند و  یا به عبارتی خداوند آنها را بلوچ آفریده بود.

کاش می دانستند اینجا قومیت ها و اقلیت ها فقط در کتاب های درسی و در شعارهای مسئولان دارای حقوق مساوی هستند و نه در واقعیت.

از روح شما دو دانش آموز عزیزی که از این دنیای وانفسا رخت بربستید عاجزانه تقاضا دارم که به خداوند بگوئید که همه آدمیان را انسان بیافرین تا آن ها به حکم انسان بودنشان همدیگر را دوست داشته باشند، تا کسی به دلیل مصلحت اندیشی مجبور نباشد شعارهای دهن پرکنی همچون تساوی قومیت ها و اقلیت ها را سر دهد.


هنوز هستند وجدانهای بیداری که حقیقت را فدای مصلحت نمی کنند و مصداق یکی از آن ها رئیس شورای اسلامی سیستان وبلوچستان (جناب آقای عبدالعزیز بلوچزهی هستند). ندای درون و سوز دل و فریاد وجدان بیدار ایشان را در لینک زیر مطالعه کنید.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد