رنگارنگ

همتم بدرقه راه کن ای طائر قدس که دراز است ره مقصد و من نو سفرم

رنگارنگ

همتم بدرقه راه کن ای طائر قدس که دراز است ره مقصد و من نو سفرم

فقر

میخواهم بگویم ...
فقر همه جا سر میکشد ...
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ... طلا و غذا نیست ...
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند ...
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ...
فقر ، کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ...
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود ...
فقر ، همه جا سر میکشد ...
فقر ، شب را "بی غذا" سر کردن نیست ...
فقر ، روز را "بی اندیشه" سر کردن است ...

دکتر شریعتی

حسین تشنه ی .....

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می‌کنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد٬ می‌گریند.


حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.



دکتر علی شریعتی

اگر بفهی باید عذاب بکشی

آنان که می فهمند عذاب می کشند و آنان که نمی فهمند عذاب میدهند (دکتر شریعتی)

 



عشق و عادت

من رقص دخترکان  هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم زیرا که انها از روی عشق میرقصند و پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند .

                                                        (دکتر علی شریعتی)

گرسنگی فکر


امروز گرسنگی فکر، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است.


«شریعتی»

نمی توانم نفهمم

به من بگو، نگو: نمی گویم؛

اما نگو نفهم، که من نمی توانم نفهمم؛

من می فهمم!!!

شریعتی

 

با کلام شریعتی

در بی کرانه زندگی دو چیز افسونم می کند:

آبی آسمان که می بینم  و می دانم که نیست و

خدا که نمی بینم و می دانم که هست.

با کلام شریعتی

زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد.

زن عشق می کارد...‏

زن عشق می کارد و کینه درو می کند... برای ازدواجش در هر سنی اجازه ی  ولی لازم است و تو هر زمان بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی... او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی... او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی... او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد... او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی... او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر... و هر روز او متولد می شود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و می میرد... و قرن هاست که او عشق می کارد و گندم درو می کند چرا که در چین و شیار های صورت مردش به جای گذشت زمان، جوانی برباد رفته اش را می بیند و این ها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد... و این، رنج است.

دکتر علی شریعتی